آورده اند كه در مجلس شيخ ابوالحسن خرقاني سخن از كرامت مي رفت و هر يك از حاضران چيزي مي گفت .شيخ گفت : كرامت جز خدمت خلق نيست.چنان كه دو برادر بودند و مادر پيري داشتند يكي از آن دو پيوسته خدمت مادر مي كرد و آن ديگر به عبادت خدا مشغول مي بود .يك شب برادر عابد را در سجده خواب ربود .آوازي شنيد كه برادر تو را بيامرزيدند و تو را هم به او بخشيدند . گفت : من سال ها پرستش خدا كردهام و برادرم هميشه به خدمت مادر مشغول بوده است،روا نيست كه او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند . ندا آمد كه آنچه تو كرده اي خدا از آن بي نياز است و آنچه برادرت ميكند ، مادر بدان محتاج.
« نامهي دانشوران » دايره المعارف